Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش بولتن نیوز، مهران مهام درباره سریال ۱۰۰ قسمتی «بی همگان» که قصد تهیه کنندگی آن را دارد، گفت: این مجموعه که قرار است ابتدا فاز اول آن در ۵۰ قسمت ساخته شود توسط علیرضا کاظمی پور به نگارش درمی آید.

وی ادامه داد: این سریال این روزها در حال تحقیق و نگارش است و چون بخش هایی از آن در دادگاه می گذرد و با مسایل قانونی در ارتباط است باید روی پژوهش بیشتر وقت بگذاریم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


تهیه کننده سریال «پنچری» اظهار کرد: ما این روزها درگیر سریال «پنچری» هستیم و بعد از آن باید ببینیم کدام یک از سریال های «زیر آسمان شهر۴» یا «بی همگان» را به تولید برسانیم. با این حال سریال «بی همگان» بعد از پایان مراحل تحقیق وارد مرحله نگارش می شود.
مهام داستان سریال «بی همگان» را اثری اجتماعی و عاشقانه دانست و بیان کرد: این مجموعه درباره دختر و پسری است که قصد ازدواج با یکدیگر را دارند و مسایلی که سر راهشان قرار دارد.

منبع: بولتن نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.bultannews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «بولتن نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۱۶۱۴۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فقط یکی از معلم‌ها می‌داند

‌خبرگزاری مهر، گروه مجله _ مرتضی درخشان: اینکه یک پسر در آینده چه‌کاره می‌شود را می‌توان اول از همه از خودش پرسید و پاسخی که دریافت می‌کنید اغلب خلبان، پزشک یا مهندس است. البته ضمن احترام به صنف «لاستیک فروشان»، این قاعده، استثنائاتی مثل آن لاستیک فروش محترم هم دارد؛ اما این پاسخ اصلاً معتبر نیست، شما باید از افراد دیگر هم بپرسید، هرچند، در آنها هم پاسخ کلیشه‌ای بسیار دیده می‌شود.

مثلاً در زمان ما پدر و مادرها مصرّاََ معتقد بودند که ضمن احترام به شغل شریف «حمالی»، ما نهایتاً حمال می‌شویم که البته بعضی اعتقاد داشتند که همان موقع حمال هستیم که البته با پیشرفت تکنولوژی و آشنایی پدر و مادرها با مشاغل جدید امروزه این رویه تغییر کرده و بخصوص مادرها معتقدند که بچه‌ها «یک چیزی» می‌شوند که آن یک چیز حتماً حمال نیست.

خاله‌ها و دایی‌ها معتقد بودند که این بچه هوش سرشاری دارد و ضمن احترام به «یک جایی»، یک روز این بچه به یک جایی می‌رسد! البته اگر شما رقیب فرزندان آن‌ها بودید ضمن احترام به «هیچ جا» شما به هیچ جا نمی‌رسیدید.

عموها و عمه‌ها خیلی متأثر از رفتار پدر و مادر شما آینده شما را ترسیم می‌کردند و اگر شما را دوست داشتند می‌گفتند که این بچه خیلی «باهوش» است و ضمن احترام به مقام شامخ «پدر»، یک روزی مثل پدرش یک چیزی می‌شود، اما اگر پدر شما و همسرش را دوست نداشتند، ضمن احترام مجدد به مقام شامخ «پدر» می‌گفتند، این هم مثل پدرش هیچ چیز نمی‌شود.

بهترین روش برای فهمیدن آینده فرزندان، جست‌وجو در بین معلم‌های مدرسه بود. نه اینکه معلم‌ها بدانند؛ اما یکی از معلم‌ها معمولاً می‌فهمید. شما باید بگردید و برای هر دانش‌آموز آن معلم خاص را پیدا کنید.

از نظر مشاوران مدرسه که همه دانش‌آموزان اگر با همین روند ادامه بدهند ضمن احترام به «مشکلات جدی»، در آخر سال به مشکلات جدی بر می‌خورند. معلم‌ها هم اغلب معتقدند که ضمن احترام به «زندانیان و خلافکاران»، دانش‌آموزان آخرش از راه به‌در می‌شوند و از این حرف‌ها! اما یک معلم هست که انگار همه‌چیز را می‌فهمد، یکی که هر دانش‌آموز یکی برای خودش دارد و مال من «علیرضا افخمی» بود؛ معلم ریاضی سال اول دبیرستان.

من استعداد خاصی در فیزیک، هندسه و ورزش داشتم، خودم در کودکی فکر می‌کردم که فضانورد بشوم، در راهنمایی تصورم این بود که مدیر یک جایی خواهم شد، اما در دبیرستان، وقتی آقای افخمی به ما موضوع تحقیق داد که یک جوان چه خصوصیاتی باید داشته باشد، وقتی نتیجه کارها را بررسی کرد و به کلاس برگشت از یک ساعت و نیم زمان کلاس، حدود یک ساعت در مورد تحقیق من صحبت کرد. نه اینکه از تحقیق خوشش آمده باشد، نه! از یک جمله خوشش آمده بود. من یک جایی از این تحقیق برای نقل قول از پدرم نوشته بودم: «پدرم می‌گوید…» و همین جمله شده بود موضوع کلاس ما!

اصلاً قواعد تحقیق را رعایت نکرده بودم، حتی حرف مهمی هم در تحقیقات من نبود. علیرضا افخمیِ جوان، که خیلی لاغر بود و ریش کوتاه یک دستی داشت از این شکل نقل قول من خوشش آمده بود. او همان معلم من بود که فهمید قرار است چه‌کاره شوم، اما من همیشه با او «ارّه بده و تیشه بگیر» بودم. نهایتاً روزی که فهمیدم او درست فهمیده بود، دوست داشتم اینها را برایش بنویسم و بخوانم، اما سرطان این حسرت را به دل من گذاشت و آقای افخمی را توی بیمارستان پیدا کرد و با خودش برد.

خیلی دوست نبودیم، اما می‌توانستیم در پیری دوستان خوبی باشیم. مثل بعضی‌ها که این روزها دوستان خوبی برای هم شدیم. «علیرضا افخمی» خیلی شاگرد داشت، حتی شاید وقتی بعد از مدت‌ها من را می‌دید نمی‌شناخت، اما من فقط و فقط یک افخمی داشتم…

کد خبر 6094247

دیگر خبرها

  • خواننده اصلی یکی از عاشقانه‌ترین ترانه‌های ایران پیدا شد + فیلم
  • سریال جدید آیدا پناهنده چه زمانی منتشر می‌شود؟
  • فقط یکی از معلم‌ها می‌داند
  • خواننده تیتراژ «رستگاری» کنسرت می‌دهد/ انتشار چند تک آهنگ عاشقانه
  • نگارش داستان امام قلی خان قهرمان مبارزه با استعمار در خلیج فارس
  • آب می‌تواند بدون حرارت و فقط با نور تبخیر شود
  • (ویدئو) سکانس بامزه‌ای که از «بمب یک عاشقانه» وایرال شد
  • کلینیک مشاوره حرم مطهر رضوی پناهگاه دوم زائران است/خدمت عاشقانه خادمیاران مشاور در حریم رضوی
  • ترجمه و شرح «فصوص الحکم» به قلم علی شالچیان منتشر می‌شود
  • پیش‌نیاز پیشرفت و توسعه در هر حوزه، تحقیق و پژوهش است